معارف اسلامی

تحقیق نظام سیاسی پیامبر

دانلود تحقیق با موضوع نظام سیاسی پیامبر،
در قالب word و در 58 صفحه، قابل ویرایش.

بخشی از متن تحقیق:
منابع نيروى انسانى(عضويابى)
هر نظام ادارى اركان گونه گونى دارد كه يكى از آن ها عضويابى است. علماى مديريت عضويابى را چنين تعريف مى كنند:
(عمليات كاوش در منابع انسانى و كشف افراد شايسته و ترغيب و تشويق آنان به قبول مسئوليت در سازمان.)
مراد
ما از عضويابى در نظام اداريِ حكومتِ رسول اكرم(ص) لزوماً مطابقِ تعريف
فوق نيست, زيرا ممكن است در اطلاعاتى كه از آن عصر به دست ما رسيده چنين
فعل و انفعالى را شاهد نباشيم و البته منكر وجود آن هم نيستيم و يا چه بسا
اقتضاى آن زمان دقيقاً پياده شدن مفاهيم فوق نبوده باشد. بنابراين مراد ما
شناسايى منابع نيروى انسانى است كه رسول خدا(ص) كادر حكومتى اش را از آن ها
تأمين مى كرده است.
شناسايى اين منابع به ما كمك مى كند كه در انتخاب
معيار براى عضويابى و براى منابع انسانى توفيق يابيم تا مديران سازمان هاى
حكومت اسلامى در هر عصر و نسلى بر اساس آن معيارها به عضويابى بپردازند.
در آن شرايط, منابع نيروى انسانى پيامبر اكرم(ص) اين ها بودند:
1ـ منابع نژادى عرب و عجم;
2ـ منابع سرزمينى مانند مكه و مدينه و يمن;
3ـ منابع قبيله اى مانند قريش;
4ـ منابع ارزشى مانند مهاجرين, انصار, مجاهدين و تابعين;
5ـ منابع بومى;
6ـ منابع سرزمينى ـ اعتقادى مانند دارالكفر و دارالاسلام;
7ـ منابع اعتقادى مانند مسلمين, يهود و نصارى.
1 ـ منابع نژادى
قرآن
به زبان عربى نازل شده, پيامبر اكرم(ص) عرب است, اسلام در عربستان طلوع
كرده است, اولين حكومت اسلامى در مدينه ـ كه از شهرهاى عرب است ـ تشكيل
يافته و عمده نيروهاى پيامبر اكرم(ص) در كادر ادارى و حكومتى عرب بوده اند,
ولى با اين همه, عربيت يك اولويت نبوده است.
قرآن مى فرمايد:
(يا
ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ
اكرمكم عنداللّه اتقيكم2; اى مردم ما شما را از دو جنسِ مرد و زن آفريديم و
شما را به شكل ملت ها و قبيله ها در آورديم تا يكديگر را بشناسيد.)
پيامبر اكرم در روز فتح مكه مى فرمايد:
(انّ
اباكم واحد كلكم لآدم و آدم من تراب ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم وليس لعربى
على عجمى فضل الاّ بالتقوى3; پدر شما يكى است و آن, آدم(ع) است و آدم از
خاك, با تقواترين شما نزد خدا گرامى ترين شما است, عرب را بر عجم برترى
نيست مگر به تقو).
بعضى از اعراب معاصر از تمدّن اسلامى با نام(تمدّن
عربى) ياد مى كنند و مى گويند:(مسلمانِ غير عرب اگر پيش رفت كرده است به
خاطر روح عربى بوده است كه در همه ملت ها پيدا شده بود و همه اين ملت ها
تحت نام و عنوانِ(عربيت) يك حركت هم آهنگ به وجود آورده بودند).4 اين
نظريه, به طور آشكار تحريف تاريخ است, در حالى كه ملت هاى مسلمان بر روى
مليّت خود پل زده بودند و خود را مسلمان مى دانستند.
محور نبودن عربيت
به صورت يك ارزش اسلامى باقى بود حتى خلفاى راشدين بر آن پاى فشرده اند ولى
امويان سلسله جنبان تفكر تفوّق عرب شدند5 و سياست آن ها بر اصل تفوق عرب
بر غير عرب پايه گذارى شد, معاويه به صورت بخش نامه به همه عمّال خويش
دستور داد كه براى عرب, حق تقّدم قائل شوند. اين عمل ضربه مهلكى به اسلام
زد و منشاء تجزيه حكومت اسلامى به صورت حكومت هاى كوچك بود, زيرا بديهى است
كه هيچ ملّتى حاضر نيست تفوق و قيمومت ملّت ديگر را بپذيرد. اسلام از آن
جهت مقبول همه ملّت ها بود كه علاوه بر ساير مزايايش رنگ نژادى و قومى
نداشت.6
(آجرى) در اربعين از رسول خدا(ص) نقل مى كند كه:(همانا خدا
اختيار كرد مرا و اختيار كرد براى من اصحابى پس قرار داد براى من از آنها
وزرائى.)7 در(استيعاب) از قول على(ع) آن وزرا چهارده نفر شمرده مى
شوند:(حمزه, جعفر, ابوبكر, على, حسن, حسين, عبداللّه بن مسعود, سلمان,
عماربن ياسر, حذيفه, اباذر, بلال و مصعب).8 جالب است اگر اين مجموعه را به
منزله كابينه فرض كنيم(هر چند حسنين كم سن بوده اند.) در اين جمع دو نفر
غير عرب ديده مى شوند: سلمان فارسى و بلال حبشى. اين دقيقاً همان عدم
اولويت نژاد عرب را تأكيد مى كند در شرايطى كه زمين و زمان و زمينه اقتضاى
عرب گرايى داشت حضور اين دو نفر در سطح بالاى مسئوليت معناى خاص دارد. و
وقتى هم پيامبر(ص) به سلمان لقب مى دهد نمى گويد سلمان عربى بلكه مى
فرمايد(سلمان محمّدى)
پيامبر(ص) به همين دو اكتفا نكرد,(صهيب بن سنان)
ملقّب به(ابو يحيى), رومى بوده است, وحشى ـ كه بعد اهلى شد و به او مأموريت
داده شد ـ حبشى است كه شيعه و سنى او را صحابى مى دانند. ابن هشام در سيره
خويش(ابو كبشه) را فارسى و(زيدبن حارثه) را حبشى مى داند.9 كه در جنگ بدر
حضور داشته اند, بعضى(ذو مخبر) را از صحابه پيامبر, كه حبشى است, شمرده
اند.10 در اين ميان, نقشِ سلمان فارسى كه سلمان الخير و سلمان السلام و
سلمان محمدى است, بسيار برجسته و كليدى است, وى در جنگ خندق, خندق مى سازد و
در جنگ طائف منجنيق مى سازد11 و بعدها در زمان عثمان استان دار مدائن مى
شود12 و اميرالمؤمنين(ع) وى را پس از مرگ تجهيز كرد و بر او نماز خواند و
جعفر هم حاضر بود.
در فروغ ابديت آمده است:(مناطقِ خوش آب و هوايِ
عربستان در آخرين قرن قبل از اسلام به طور كلّى تحت نفوذ سه دولت بزرگ يعنى
ايران و روم و حبشه بود, شرق و شمال شرقى اين منطقه زير حمايت ايران و
شمال غربى تابع روم و قطعات مركزى و جنوب تحت نفوذ(حبشه) قرار داشت, بعدها
در اثر مجاورت با اينان سه دولت عرب به نام هاى حيره, غسان و كنده هر كدام
تحت نفوذ يكى از سه دولت نامبرده(ايران, روم و حبشه) قرار داشتند.)
جالب
است كه پيامبر سلاطين هر سه قدرت را به اسلام دعوت كرد خسرو پرويز كه
پيامبر او را به نام(كسرى عظيم فارس) در نامه اش ياد كرد قبول نكرد,13 ولى
نجاشى سلطان حبشه اسلام آورد14 و هرقلِ عظيم روم معروف به(قيصر) اسلام
آورد.15 آن چه براى ما مفيد است آن كه طبق مدارك ياد شده پيامبر به كسري§ و
قيصر نوشت:(اسلم تسلم; اسلام بياور تا سالم بمانى). و در بعضى نامه هايش
مى افزود:(اسلم تسلم فاجعل لك ما تحت يديك)16 و يا مى فرمود:(ان تؤمن
باللّه وحده لاشريك له يبقى ملكك).17 اين جملات به آن معنا است كه اگر
اسلام بياوريد به حكومت ادامه مى دهيد.
اگر عربيت در كارگزارى حكومت
رسول خدا(ص) اولويت داشت چنين وعده اى به حكّام غير عرب نمى داد. اين وعده
ها گوياى نفى عرب محورى در حكومت است و اين آن چيزى است كه ما در اين مبحث
به دنبال آنيم. مسلمان شدن سلطان حبشه و بقاى او در حكومت با تأييد رسول
خدا(ص) نشان مى دهد كه كادر غير عرب رسول خدا(ص) منحصر در بردگان حبشى مثل
بلال و وحشى و ذومخبر نمى شود بلكه مَلِك حبشه هم در اين حلقه وارد است و
نه تنها صهيب رومى كه برده است بلكه خود قيصر روم هم به نوعى در حكومت
فراگير و جهان گيرِ رسول خدا(ص) نقش دارد.
آن چه منظور ما را بيش تر
تقويت مى كند اسلام آوردن دسته جمعيِ(باذان) حاكم يمن و تمام كارمندانش كه
ايرانى بودند مى باشد,18 زيرا سرزمين حاصل خيز يمن كه در جنوب مكّه قرار
دارد و حكمرانان آن همواره دست نشانده شاهان ساسانى بودند19 و تمام
كارمندانشان ايرانى بودند با نامه پيامبر و وعده اى كه داد مبنى بر اين
كه(اگر مسلمان شوى حكومتت دوام دارد)20 با لبيك به پيامبر و مسلمان شدنشان
ايرانيان زيادى به كادر حكومتى رسول خدا(ص) اضافه شد.
اين روحيه حتى در
حكومت اميرالمؤمنين هم مشاهده مى شد كه فردى به نام(شنسب) را كه ايرانى و
از نسل غوريان است به عنوان فرمان دار ناحيه(غور) هرات منصوب فرموده بود.21
خلفاى دوم و سوم هم سلمان را در مدائن نصب كرده بودند, كه ذكر آن رفت. همه
اين ها نشان مى دهد كه نفيِ عرب محورى از ديد كتاب و سنت و سيره, مسلّم
است و پيامبراكرم(ص) در عضويابى, هيچ گاه به نيروهاى عرب به عنوان يك منبع
نيروى انسانيِ داراى اولويت, تكيه نكرده است.
2 ـ منابع سرزمينى
مكّه
با همه اهميتش هيچ گاه براى حكومت اسلامى به يك منبع اولويت دار تبديل
نشد, زيرا ارزش هاى مكه مخصوص اهل آن نيست و يك سرزمين عمومى و متعلق به
همه است.
حتى پس از اين كه مكه فتح شد و پيامبر به وطَنِ اصلى خود
بازگشت آن جا را پايتخت قرار نداد و به مدينه بازگشت. در تاريخ حكومت هاى
اسلامى هم هيچ گاه مكّه پايتخت نشده است. علّت آن بر ما مجهول است.
آرى, مكه نه تنها پايتخت نشد بلكه با همين عمل پيامبر(ص) عملاً(هم شهرى گرى) و (هم وطن گرايى) نفى گرديد.
بسيارى
از ياران اوّليه پيامبر(ص), كه مرتباً آزار مى شدند, مثلِ بلال, عمّار,
صهيب, سلمان, اويس قرنى, معاذبن جبل, اباذر غفارى, مقداد, عدى بن حاتم و
عبدالله بن مسعود, مكى الاصل نبودند. در ميان وزرايى كه قبلاً شمرديم, شش
نفر غير مكى اند و اگر حسن و حسين(ع) را لحاظ نكنيم سهم مكّى و غير مكّى,
مساوى است.
در بين هفده استان دار ده نفر آن ها اهل يمن و يك نفر از
مدينه و شش نفر مكّى هستند كه يك نفر از آن ها(عتاب بن اسيد) است كه والى
مكه است از طرف رسول خدا(ص)22 نه به خاطر اين كه مكّى است بلكه به خاطر
بومى بودنش. پنج نفر باقى مانده كه قرشى هستند يكى(ابوسفيان) است كه به
عنوان(مؤلفة قلوبهم) منصوب شد بر نجران23 نه به عنوان مكّى و سايرين هم به
خاطر شايستگى و صلاحيت. و مكّى بودن هيچ دخلى نداشت.
پس بنابر آمار وزرا
كه ستاد رسول خدا(ص) بودند و مطابق آمار استان داران در تشكيلات حكومتى
رسول خدا(ص) برترى با عنصر مكّى نبود. در خصوص(عثمان بن طلحه بن شيبه) كه
به طور موروثى كليددار كعبه بودند پيامبر او را ابقا كرد,24 ولى نه به خاطر
مكّى بودنش بلكه براى ردّ امانت, زيرا اين آيه نازل شد كه:(انّ اللّه
يامركم ان تؤدو الامانات الى اهلها;25 خداوند به شما امر مى كند تا امانات
را به اهل آن بازگردانيد.)
حضور حجم عظيمى از يمنى ها در بين استان داران و يك نفر به نام(حذيفه) در بين وزرا حاكى از اين است كه مكه اولويت ندارد.
ب ـ مدينه(پايتخت گرايى ـ مركزگرايى)
مدينه
الرسول(ص) كه قبل از هجرت(يثرب) نام داشت مركز اسلام و حكومت اسلامى و
مدفن بسيارى از نيكان و پاكان است. رسول خدا(ص) اين شهر را براى مركزيت بر
مكه مكرّمه هم ترجيح داد و حتى بعد از فتح مكه پايتخت را عوض نكرد.
ولى
آيا مدينه اولويت دار است; يعنى اهل مدينه به خاطر اين كه در اين سرزمين و
در مركز و پايتخت هستند مزيتى بر ديگران دارند. و(مركزگرايى) و(پايتخت
گرايى) كه در زمان رسول خدا تحت عنوان مدينه گرايى تبلور داشت, آيا معيارى
براى عضويابى در حكومت اسلامى است؟
پاسخ اين سؤال هم منفى است, زيرا در
ليست وزرايى كه ديده شد تنها يك نفر مدنى است و آن,(زيادبن لبيد انصارى)
است و نيروهاى يمنى كه نه مكى اند و نه مدنى آمار بالايى را در بين استان
داران رسول خدا(ص) داشتند …

دانلود فایل

دانلود فایل”تحقیق نظام سیاسی پیامبر”